جدول جو
جدول جو

معنی قابلمه ای - جستجوی لغت در جدول جو

قابلمه ای(لَ مَ/ مِ)
به شکل قابلمه. به مانند قابلمه.
- تکمۀ قابلمه ای، تکمه ای که از قماش جامه سازند. منگنه ای از پارچۀ لباس
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(لَ مَ / مِ پَ)
شغل کسی که در قابلمه غذا میپزد. قابلمه پختن
لغت نامه دهخدا
تصویری از قابمله ای
تصویر قابمله ای
خوردانی کماجدانی، نر و ماده (دگمه قابلمه ای گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به قابلمه بشکل قابلمه، نوعی تکمه که از فلز بشکل نر و ماده سازند و هر یک رادر یک طرف جامه دوزند و یکی از آن دو یا فشار در دیگری جا گیرد
فرهنگ لغت هوشیار
روکش دادن، کوش کوشش (در اصطلاح زرگری) ورقه نازک از فلز روی چیزی کشیدن آب طلا یا آب نقره دادن، سعی کوشش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قابلمه سازی
تصویر قابلمه سازی
عمل و شغل قابلمه ساز، دکان قابلمه ساز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قابلمه ساز
تصویر قابلمه ساز
خوردان ساز کماجدان ساز آنکه قابلمه سازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قابلمه پزی
تصویر قابلمه پزی
شغل و عمل قابلمه پز قابلمه پختن
فرهنگ لغت هوشیار
خوردان پز کماجدان پز آنکه خوراک را در قابلمه پزد، غذایی که در قابلمه پخته شود
فرهنگ لغت هوشیار